گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
احتجاجات
جلد اول
بخشهاي احتجاجات پیامبر اکرم (ص)






بخش اول احتجاجی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با مشرکان و کفار و سایر مدعیان باطل نموده
-1 تفسیر امام حسن عسکري (ع)- وَ قالُوا لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّۀَ إِلَّا مَنْ کانَ هُوداً أَوْ نَصاري تِلْکَ أَمانِیُّهُمْ قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ
صادِقِینَ. بَلی مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ امیر المؤمنین (ع) فرمود وَ قالُوا
یعنی یهود و نصاري.
و نصرانیان گفتند هرگز داخل بهشت نخواهد شد مگر « أَوْ نَصاري » یهودان گفتند داخل بهشت نمیشود مگر کسی که یهودي باشد
کسی که نصرانی باشد امیر المؤمنین (ع) فرمود: دیگران چیز دیگري گفتند، طبیعیها گفتند اشیاء ابتدا ندارند و از قدیم بودهاند هر
که معتقد بر خلاف این اعتقاد باشد اشتباه کرده و گمراه است مشرکان عرب گفتند: بتهاي ما خدایند مخالف عقیده ما گمراه است
خداوند میفرماید تِلْکَ أَمانِیُّهُمْ این آرزوئی است که آنها دارند بگو به آنها دلیلی بر اعتقاد خود بیاورند اگر راست میگویند.
خدمت امام صادق (ع) سخن از بحث و مناظره دینی شد که پیامبر اکرم و ائمه
ص: 256
علیهم السلام از این کار نهی کردهاند فرمود بطور کلی نهی کردهاند آنچه مورد نهی قرار گرفته جدال و بحث و مناظرهایست که از
طریق احسن نباشد این آیه را توجه نمیکنید که میفرماید وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْکِتابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ جدال با اهل کتاب نکنید
.« مگر از طریق احسن. و این آیه دیگر ادْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَۀِ وَ الْمَوْعِظَۀِ الْحَسَنَۀِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ
پس جدال از طریق احسن را دانشمندان جزء دین قرار دادهاند ولی جدال غیر از این راه حرام است و خداوند آن را بر شیعیان ما
حرام نموده چگونه خداوند مطلق بحث و مناظره را حرام میکند با اینکه میفرماید وَ قالُوا لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّۀَ إِلَّا مَنْ کانَ هُوداً أَوْ
نَصاري تِلْکَ أَمانِیُّهُمْ قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ.
خداوند در این آیه نشانه صحت و درستی ادعا را دلیل و برهان قرار داده مگر میتوان دلیل آورد جز در موقع بحث و مناظره از راه
احسن.
یکنفر گفت یا ابن رسول الله جدال از راه صحیح و غیر صحیح کدام است؟
فرمود اما جدالی صحیح نیست که با یاوهسرائی به بحث بپردازي او دلیلی باطل اقامه نماید ولی تو با دلیلی که خداوند به حق در
مقابل او قرار داده باطلش را رد نکنی فقط انکار کنی حرف او را یا منکر یک واقعیت و ادعاي صحیحی بشوي که او کمک براي
اثبات ادعاي باطل خود گرفته از ترس اینکه مبادا این واقعیت تو را در ادعایت مغلوب نماید چون نمیدانی چگونه از چنگ او
رهائی یابی این چنین مناظرهاي بر شیعیان ما حرام است که موجب تشویش خاطر ضعفاي برادران خود شوند و یاوهسرایان فرصت
یابند زیرا یاوهسرایان و مدعیان باطل ضعف او را دلیل بر صحت مدعاي باطل خود میگیرند و ضعیفان از برادرانتان در چنین گیر و
داري دلگیر میشوند چون میبینند اعتقاد صحیح آنها در چنگ یک یاوهسرا تضعیف گردید.
اما مناظره احسن همان مناظرهایست که خداوند پیامبرش را مامور میکند تا با کسانی که منکر قیامت و حشر و نشرند بنماید خداوند
از قول آنها نقل میکند: وَ ضَ رَبَ لَنا مَثَلًا وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ براي ما مثلی زد ولی آفرینش خود را فراموش
کرده بود. گفت چه کس این استخوان پوسیده را زنده میکند.
صفحه 159 از 211
ص: 257
خداوند در رد او میفرماید بگو یا محمد یُحْیِیهَا الَّذِي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ. الَّذِي جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْ َ ض رِ ناراً
فَإِذا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ خداوند از پیامبرش میخواهد که با یاوهسرا به مناظره پردازد آن کسی که میگوید چگونه ممکن است زنده
شوند این استخوانها با اینکه پوسیده است خداوند میفرماید بگو آن کسی که ابتدا آنها را آفریده آیا عاجز است کسی که از هیچ
آنها را آفریده دو مرتبه استخوان پوسیده را زنده کند. آفرینش اول که هیچ بود به نظر خودتان سختتر است از اعاده آن؟ سپس
میفرماید الَّذِي جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْ َ ض رِ ناراً یعنی وقتی آتش گرم را در دل درخت سبز و تازه پنهان کند و بعد خارج نماید با
این کار میفهماند که او بر اعاده چیزي که کهنه است قادرتر است سپس میفرماید أَ وَ لَیْسَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِقادِرٍ
عَلی أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلی وَ هُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِیمُ یعنی وقتی آفرینش آسمانها و زمین در نظر شما مشکلتر و بعیدتر باشد از برگشت دادن
پوسیدهها چگونه آفرینش آنچه به نظرتان مشکلتر است میپذیرند ولی آنچه سادهتر است که برگشت موجودات پوسیده و کهنه
است نمیپذیرند.
امام صادق (ع) فرمود اینست جدال احسن زیرا بهانه کفار را قطع و شبهه آنها را بر طرف مینماید. اما جدال غیر احسن به اینست
که حقی را انکار نمائی چون نمیتوانی تمیز دهی بین آن و باطلی را که ادعا میکند این جدال حرام است زیرا تو نیز مانند او
هستی او یک واقعیت را انکار نموده و تو واقعیت دیگري را.
حضرت امام حسن عسکري (ع) فرمود روزي مردي در حضور حضرت صادق (ع) عرض کرد آیا پیامبر اکرم (ص) مناظره هم
کردهاند آن جناب فرمود هر گمانی در باره پیامبر اکرم (ص) میبري گمان مخالفت با دستور خدا مبر مگر نخواندهاي که خداوند
در این آیه میفرماید: وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ.
با آنها به بهترین روش مناظره کن و در این آیه میفرماید:
قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ.
در جواب کسی که مثال براي پیامبر زده بود و استخوان پوسیده را میگفت چگونه زنده میشود. تو خیال میکنی پیامبر اکرم بر
خلاف دستور خدا جوابی که او به او فرموده است نگفته؟ پدرم حضرت باقر از جدم زین العابدین (ع) و ایشان از سید الشهداء و
آن جناب از
ص: 258
امیر المؤمنین علی بن ابی طالب (ع) نقل کرد که روزي معتقدین پنج مذهب و مسلک خدمت پیامبر اکرم اجتماع کردند یهودان و
نصرانیان و طبیعی مذهبان و مانویان و مشرکین عرب.
یهودیان گفتند ما معتقدیم که عزیر پسر خدا است آمدهایم در این مورد با شما مناظره کنیم اگر در این اعتقاد تابع ما شوي بواسطه
سبقت زمانی که داریم بر تو مقدم هستیم و اگر مخالفت نمائی با تو به بحث و مناظره میپردازیم.
نصرانیان مدعی شدند که عیسی مسیح پسر خدا است و با او متحد است گفتند ما آمدهایم ببینیم در این مورد شما چه عقیده داري
اگر قبول کنی تابع ما خواهی بود و در صورت مخالفت با تو مناظره میکنیم. ثنویها (پیروان مانی) گفتند نور و ظلمت تدبیر جهان
را میکنند اگر این را قبول نمائی تابع مائی و در صورت مخالفت با هم بحث میکنیم.
طبیعی مذهبان گفتند اشیاء ازلی بودهاند و تا ابد خواهند بود کسی آنها را بوجود نیاورده براي مناظره با شما آمدهایم در صورتی که
عقیده ما را قبول کنی سبقت ما موجب فضیلت ما میشود و در صورت مخالفت با هم مناظره خواهیم کرد.
مشرکین عرب گفتند ما بتها را خداي خود میدانیم آمدهایم با شما مناظره کنیم اگر تابع ما شوي ما مقدم هستیم و اگر مخالفت
کنی به بحث میپردازیم.
صفحه 160 از 211
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود من ایمان به خداي یکتا دارم که او را شریکی نیست و کافرم به بتها و هر معبودي جز او،
خداوند مرا براي مژده و تهدید تمام جهانیان فرستاده و حجت براي همه قرار داده به زودي اعتقاد هر یک از شما را رد میکنم و
اعتقاد پوشالی را به گردنش میآویزم در این موقع رو به جانب یهودیان نموده فرمود میخواهید بدون دلیل عقیده شما را بپذیرم
گفتند نه. فرمود پس به چه دلیل عزیر را پسر خدا میدانید.
گفتند چون او تورات را براي بنی اسرائیل بعد از کهنه شدن زنده کرد. این کار را فقط از آن جهت نموده که پسر خدا است.
پیامبر اکرم (ص) فرمود چه شد که عزیر پسر خدا گردید و موسی که تورات را آورد پسر خدا نشد با آن معجزاتی که داشت اگر
عزیر بواسطه زنده کردن تورات پسر خدا باشد موسی به این مقام شایستهتر است در صورتی که ارج نهادن و احترام گذاشتن خدا به
عزیر بواسطه این کار موجب فرزندي شود موقعیت و مقام موسی که از او بالاتر است باید مقامی بالاتر از
ص: 259
فرزندي براي او بوجود آورد.
اگر منظور شما از فرزندي همان زایمان باشد که در فرزندان خود مشاهده میکنید که از مادر متولد میشوند با نزدیکی پدر و مادر
این عقیده کفر است و خدا را تشبیه به مخلوق نمودهاید و صفات موجودات را به او دادهاید در این صورت باید او خود نیز آفریده
شده باشد و او را خالق و صانعی باشد.
گفتند منظورمان این نیست زیرا چنین عقیدهاي همان طور که تذکر دادي کفر است ولی ما معتقدیم پسر خدا است به این معنی که
داراي چنین مقام و موقعیتی است گرچه ولادت و زایمان هم در بین نباشد چنانچه دانشمندان ما یکی را که میخواهند بر دیگري
امتیاز بخشند و او را احترام نمایند میگویند پسر من است بدون اینکه ولادت در کار باشد و با هم نسبت و خویشاوندي ندارند عزیر
را نیز خداوند بواسطه مقامش فرزند خود گرفت نه اینکه از او متولد شده باشد.
پیامبر اکرم فرمود در این صورت چنانچه قبلا توضیح دادم موسی به این مقام از او شایستهتر است این اعتراف بیشتر موجب رسوائی
و مغلوب شدن شما میگردد علاوه بر اینکه استدلال شما موجب میشود مقامی بالاتر از فرزندي را نیز بپذیرید زیرا گفتید بزرگان
شما یک نفر اجنبی را که با او خویشاوندي ندارند از روي احترام میگویند فرزند من است. آنها به اجنبی دیگري هم میگویند این
برادر من است و یا بزرگتر و پدر من است و یا آقا و سرور من است تمام این انتسابها از جهت احترام و عظمت است هر چه بیشتر
احترام داشته باشد مقامی بالاتر میدهند.
در این صورت باید موسی برادر یا بزرگتر یا پدر و سرور خدا باشد زیرا او را از عزیر بیشتر محترم میدارد به این مقام مفتخرش
مینماید و میگوید سرورم یا آقاي من عمو جان یا فرمانرواي من شما تجویز میکنید موسی برادر یا بزرگتر یا عمو و رئیس یا سید
و آقا و امیر خدا باشد.
یهودان در جواب فروماندند گفتند ما را مهلت ده تا در این مورد اندیشه کنیم و جواب تهیه نمائیم فرمود شما مهلت دارید مشروط
بر اینکه انصاف را از دست ندهید تا خدا هدایتتان نماید.
ص: 260
در این موقع روي به نصرانیان آورد فرمود شما معتقدید که خداي قدیم با عیسی مسیح متحد گشته که پسر او است از این عقیده
منظورتان چیست؟ میگوئید ذات قدیم و ازلی خدا بواسطه اتحاد با عیسی که مخلوق است او هم مخلوق شده یا عیسی که
آفریدهایست و سابقه عدم و نبودن داشته بواسطه اتصال به خدا قدیم و ازلی شده است یا منظورتان از این اتحاد اینست که خداوند
او را مزیت و مرتبهاي داده که به هیچ کس این مقام را نداده.
اگر میگوئید خداي قدیم آفریده شده است این ادعاي باطلی است زیرا ذات قدیم و ازلی محال است که دگرگون شود و آفریده
صفحه 161 از 211
گردد اگر بگوئید عیسی قدیم و ازلی شده است این هم محال است زیرا آفریده شده نیز محال است که قدیم و ازلی شود اگر
بگوئید منظور از اتحاد اینست که او را مزیتی بخشیده و از بین مردم ممتازش نموده شما خود معترف شدید که عیسی آفریده شده
است و این مقام و موقعیت نیز قبلا نبوده بعد پیدا شده زیرا وقتی عیسی آفریده شده باشد و مقامی که به او داده است نیز بعد بوجود
آمده باشد هر دو میشوند محدث و مخلوق این مخالف ادعائی است که اول کردید.
نصرانیان گفتند وقتی خداوند به دست عیسی آن معجزات را آشکار نموده از جهت مقام و موقعیت او را فرزند خود خواند.
پیامبر اکرم فرمود شنیدید که در جواب یهود چه گفتم بعد همان فرمایش خود را تکرار کرد همه سکوت کردند مگر یک نفر که
گفت مگر شما معتقد نیستید که ابراهیم خلیل الله است آن جناب قبول کرد گفت پس چه اشکالی دارد که ما بگوئیم عیسی پسر
خدا است.
پیامبر اکرم فرمود این دو با هم شباهت ندارند زیرا وقتی میگوئیم ابراهیم خلیل الله است یا لفظ خلیل از خله به معنی احتیاج و فقر
گرفته شده. میگوئیم او محتاج و فقیر در خانه خدا است و از دیگران بینیاز است این معنی آشکار است همان موقعی که خواستند
او را در آتش اندازند و در منجنیق قرار دادند خداوند به جبرئیل دستور داد که بندهام ابراهیم را دریاب در وسط آسمان با ابراهیم
ملاقات کرده گفت هر دستوري داري بگو که مرا براي یاري تو فرستادهاند در جواب جبرئیل گفت خدا کافی است و خوب
نگهبانی است من پناه به دیگري نمیبرم و فقط به او عرض حاجت میکنم او را خلیل خود نامید که از دیگران بینیاز و محتاج و
فقیر درب خانه اوست اگر خلیل را از خله بگیریم که معنیش اینست که بر
ص: 261
اموري از اسرار اطلاع دارد که دیگري مطلع نیست این مقام موجب تشبیه خدا به خلق نمیشود. چنانچه میبینید که به هر یک از
این دو معنی وقتی محتاج و دل بسته به او نباشد خلیلش نیست یا وقتی عالم به اسرارش نباشد باز خلیل او نخواهد بود ولی کسی که
فرزند شخصی باشد و از او بوجود آمده گرچه به او اهانت نماید و او را از خودش دور کند باز هم فرزند اوست زیرا فرزندي ثابت
است از این گذشته در صورتی که شما مقایسه کنید خلیل بودن را با فرزند بودن و بگویید عیسی پسر خدا است لازم است همین
مقام را به موسی نیز بدهید زیرا معجزات موسی کمتر از عیسی نبوده و با این معنی باید بگوئید میتوان گفت سرور و عمو و فرمانروا
و امیر خدا هستند چنانچه به یهودان گفتم.
در این موقع یکی از نصرانیان به دیگري گفت در کتابهاي آسمانی هست که عیسی گفته میروم پیش پدرم فرمود اگر شما به آن
کتاب معتقد هستید در آنجا گفته میروم پیش پدر شما و خودم پس باید تمام کسانی که مخاطب عیسی در این سخن بودهاند پسر
خدا باشند به همان دلیل که عیسی پسر خدا است علاوه بر این اگر دلیل شما نوشته آن کتاب باشد دیگر استدلال قبل که گفتید
بواسطه امتیاز و مقام بود که این سمت را خدا به او داده باطل میشود زیرا گفتید این فرزندي از جهت احترام و موقعیت عیسی بوده
خودتان میدانید که موقعیت عیسی را آنهائی که عیسی به ایشان گفت میروم پیش پدر خود و شما نداشتید مقام فرزندي
اختصاص به عیسی پیدا نمیکند با اینکه شما گفتار عیسی را بر خلاف منظورش تفسیر کردید شاید منظورش این بوده که میروم
پیش آدم که پدر من و شما است همچنین نوح پیامبر- منظور عیسی غیر از این هم نبوده نصرانیان ساکت شدند گفتند تاکنون دچار
چنین استدلال و مناظرهاي نشده بودیم اجازه بده بیشتر در این باره فکر کنیم.
در این موقع پیامبر اکرم به جانب طبیعی مذهبان متوجه شده فرمود شما را چه واداشته که معتقد شدید موجودات ازلی هستند و
پیوسته خواهند بود گفتند هر چه را ببینیم قبول داریم ما براي اشیاء آفرینندهاي نمیبینیم به همین جهت میگوئیم از ازل بودهاند و
چون پایان و فنا براي آنها مشاهده نمیکنیم معتقد میشویم که همیشه خواهند بود.
پیامبر اکرم (ص) فرمود شما قدیم بودن اشیاء و بودن آنها را تا ابد مشاهده کردهاید؟
صفحه 162 از 211
اگر بگوئید این قسمت را مشاهده کردهاید براي خود ثابت نمودهاید که همیشه از قدیم
ص: 262
به همین صورت و با همین عقل و درك بودهاید و همیشه خواهید بود در صورتی که چنین ادعائی بکنید ادعائی بر خلاف واقعیت
کردهاید و تمام جهان شما را تکذیب میکنند.
گفتند ما قدیم بودن اشیاء و باقی ماندن آنها را تا ابد مشاهده نکردهایم. فرمود پس چرا حکم به قدیم بودن و بقاي ابدي میکنید به
دلیل اینکه شما شاهد حدوث و بوجود آمدن و فانی شدن آنها نبودهاید و از کجا ادعاي شما میتواند بهتر باشد از ادعاي کسانی
که مثل شما شاهد حدوث و فناي اشیاء نبودهاند و مدعی هستند که موجودات آفریده شدهاند و فانی خواهند شد به دلیل اینکه
شاهد قدیم بودن و باقی بودن آنها نبودهاند فرمود مگر شما نمیبینید که شب و روز یکی پس از دیگري میآید گفتند چرا.
پرسید شما عقیده دارید که پیوسته همین طور بوده و خواهند بود گفتند آري. فرمود شما جایز میدانید که شب و روز با هم جمع
شوند گفتند نه فرمود در این صورت یکی از آن دو از دیگري جدا شده و جلوتر بوده و دومی پس از او آمده گفتند همین طور
است.
فرمود پس شما اعتراف کردید که یکی از شب و روز که جلوتر بوده است پدیدار گشته و قبلا نبوده با اینکه پیدایش آنها را
مشاهده نکردهاید پس چرا انکار قدرت پروردگار را در آفرینش موجودات مینمائید.
آنگاه فرمود این پرسش مرا پاسخ دهید آیا شب و روز گذشته را ابتدا و انتهائی است یا متناهی نیستند اگر مدعی شوید متناهی
قبول کنید «1» نیستند باید قبول کنید که یک غیر متناهی به شما رسیده و منتهی به زمان شما گردیده با اینکه اول ندارد و اگر
متناهی است پس اعتراف کردهاید خدا بوده است و شب و روز هیچ کدام وجود نداشتهاند. گفتند همین طور است فرمود شما که
مدعی بودید عالم قدیم است و پدیدار نگشته با اینکه توجه به معنی حادث بودن عالم که اقرار کردید داشتید و معنی قدیم را نیز
متوجه هستید.
فرمود این اشیاء و موجودات که میبینیم به یک دیگر احتیاج دارند زیرا نمیتوانند قوام و وجود داشته باشند مگر با اتصال به اشیاء
دیگري چنانچه در ساختمان مشاهده میکنید که
ص: 263
قسمتی از آن به قسمت دیگر متصل است اگر این اتصال و پیوستگی نباشد ساختمان استحکام نخواهد داشت و درست نمیشود
بقیه اشیاء نیز شبیه همین ساختمان است وقتی این اشیائی که به یک دیگر نیازمند هستند تا بتوانند کامل و درست باشند قدیم باشد.
شما توضیح دهید اگر اینها مخلوق و آفریده باشند باید به چه صورت درآیند که غیر این صورت فعلی باشد و چه مختصاتی غیر از
این وضع فعلی خواهند داشت.
طبیعی مذهبان سکوت اختیار کرده متوجه شدند نمیتوانند صفتی براي مخلوق و آفریده شده بیابند جز همین صفاتی که اکنون در
موجوداتی که به عقیده آنها قدیم است وجود دارد مغلوب شدند و تقاضاي اندیشه و تفکر بیشتر کردند.
پیامبر اکرم متوجه ثنویان (پیروان مانی) که معتقدند آفرینش جهان از نور و ظلمت است شده فرمود شما را چه واداشته به این اعتقاد
گفتند چون ما میبینیم جهان از دو قسمت تشکیل شده خیر و شر. این دو با یک دیگر ضدند نمیتوانیم بپذیریم که یک آفریننده
چیزي را بیافریند و ضد آن را نیز بوجود آورد هر کدام از این دو یک فاعل و انجام دهنده دارند مگر نمیبینی که یخ محال است
گرم باشد و آتش محال است که سرد باشد براي این دو موجود دو صانع قدیم که ظلمت و نور است معتقدشدهایم.
پیامبر اکرم فرمود شما مگر سیاهی و سفیدي و قرمزي و زردي و رنگ سبز و آبی را مشاهده نمیکنید هر کدام از این رنگها با
دیگري ضد است چون نمیتواند دو رنگ در یک محل جمع شود مانند سرما و گرما که نمیتواند در یک جا جمع شود گفتند
صفحه 163 از 211
صحیح است فرمود پس چرا براي هر رنگی صانعی قدیم قائل نشدهاید تا فاعل هر کدام از این رنگها غیر از فاعل دیگري باشد.
ثنویان ساکت ماندند.
آنگاه پیامبر اکرم فرمود چگونه این نور و ظلمت با یک دیگر درآمیختند با اینکه یکی طبیعتش صعود است و دیگري نزول اگر دو
نفر در حال حرکت باشند یکی به جانب شرق و دیگري در جهت غرب تا وقتی به سیر و حرکت خود در دو جهت مختلف ادامه
دهند ممکن است با یک دیگر ملاقات کنند؟ گفتند نه.
فرمود پس نمیتواند نور و ظلمت با هم درآمیزد چون هر کدام جهت مخالف با
ص: 264
دیگري دارد چگونه این جهان پدیدار گشته از امتزاج دو چیزي که محال است با هم اختلاط و امتزاج یابند چنین نیست. این دو
(نور و ظلمت) نیز مخلوق و آفریده شده هستند گفتند در این باره اندیشه خواهیم کرد.
در این موقع پیامبر اکرم رو به جانب مشرکین عرب نمود فرمود شما چرا به پرستش بتها در مقابل خداي یکتا اشتغال ورزیدهاید
گفتند ما با پرستش آنها به خدا نزدیک میشویم فرمود آیا بتها شنوایند و مطیع پروردگار خود هستند و او را میپرستند تا با پرستش
آنها مقرب درگاه خدا شوید، گفتند نه.
فرمود پس شما با دست خود آنها را تراشیدهاید اگر میتوانستند عبادت کنند باید آنها شما را میپرستیدند نه شما آنها را بپرستید
در صورتی که خداي عارف به مصالح و عواقب امور و حکیم و دانا در امر و نهی به شما دستور در مورد عبادت آنها نداده است.
سخن پیامبر اکرم که به اینجا رسید اختلاف بین آنها پیدا شد بعضی گفتند خداوند حلول کرده در قیافه این مردان ما مجسمه آنها را
ساختهایم و آنها را مقدس میشماریم چون خداوند در آنها حلول نموده.
گروه دیگر مدعی شدند که این مجسمهها صورت اشخاصی است که قبلا زندگی میکردهاند و مطیع و فرمانبردار خدا بودهاند ما
مجسمه آنها را ساختهایم به همین جهت آنها را گرامی میداریم.
دسته دیگري گفتند وقتی خداوند آدم را آفرید و به ملائکه دستور داد براي او سجده کنند ما شایستهتریم از ملائکه به سجده
نمودن چون آن موقعیت را درك نکردیم مجسمهاي ساختیم و آن مجسمه را سجده میکنیم بواسطه تقرب به خدا چنانچه ملائکه با
همین سجده تقرب جستند همان طوري که شما نیز به خیال خود سجده میکنید در جهت مکه پس در این شهر با دست خود
محراب میسازید و به جانب کعبه سجده میکنید با اینکه قصد شما کعبه است نه آن محرابها و از کعبه منظورتان خدا است نه
خود کعبه.
فرمود اشتباه کردهاید و گمراه گشتهاید اما شما که میگوئید خداوند در پیکر مردانی حلول کرده که شما صورتها و مجسمه آنها را
تراشیدهاید و آنها را میپرستید بواسطه حلول خدا در آنها صفت مخلوقات را به خدا دادهاید آیا جایز است خدا در چیزي حلول
کند وارد
ص: 265
شود و آن چیز او را احاطه نماید در این صورت چه فرقی است بین خدا و چیزهاي دیگري که در آن شیء حلول کرده از قبیل
رنگ، طعم، بو، نرمی، درشتی و سنگینی و سبکی به چه دلیل آن شیء آفریده شده باشد و چیزي که در او حلول کرده قدیم باشد
چرا آن شیء قدیم نشد و حلولکننده مخلوق و چگونه احتیاج به حلول دارد کسی که پایدار بوده قبل از این اشیاء و پایدار خواهد
بود وقتی به او صفت حلول میدهید لازم میآید به عقیده شما صفت زوال نیز به او بدهید چیزي را که با صفت زوال و پیدایش
انگاشتید باید فنا و ناپایداري نیز به او بدهید زیرا تمام اینها مخصوص اشیائی است که حلول در چیزي نمایند و یا در آنها چیزي
حلول کند و تمام این صفات موجب تغییر ذات میشود.
صفحه 164 از 211
اگر مدعی شوید که ذات پروردگار با حلول در چیزي تغییر نمینماید باید پس با حرکت و سکون و سیاهی و سفیدي و قرمزي و
زردي نیز تغییر نکند و صفاتی که بر چنین اشیائی وارد میشود بر او نیز عارض گردد بطوري که در او تمام صفتهاي مخلوقات وارد
شود و خدا نیز آفریده شده باشد.
منزه است از این اوهام وقتی صحیح باشد اعتقاد شما در باره خدا که حلول در چیزي نموده باشد دیگر احترام و پرستشی که
میکنید صحیح نخواهد بود. پس سکوت اختیار کرده تقاضاي اندیشه بیشتر نمودند.
بعد متوجه گروه دوم شده فرمود در صورتی که شما مجسمه اشخاصی که خدا را میپرستیدهاند بپرستید و براي آنها سجده نمائید و
صورتهاي خویش را براي آنها بر خاك گذارید دیگر براي پرستش خدا چه باقی گذاشتهاید مگر شما خود قبول ندارید خدائی را
که باید پرستش و تعظیم نمود نباید با بندهاش مساوي قرار داد اگر پادشاهی را در احترام و تعظیم با غلامش برابر کنید با این کار
مگر اهانت به شاه نکردهاید و غلامش را بیش از حد بزرگ نداشتهاید؟ گفتند صحیح است.
مگر متوجه نیستید که با تعظیم و احترام مجسمه اشخاصی که خداپرست بودهاند توهین به خداي یکتا نمودهاید آنها نیز سکوت
کردند بعد از تقاضاي مهلت.
بعد متوجه دسته سیم شده فرمود براي من مثال زدید و ما را به خود تشبیه کردید با اینکه با هم برابر نیستیم زیرا ما بنده خدا و
مخلوق و تحت فرمان او هستیم اطاعت میکنیم
ص: 266
هر چه او فرمان دهد و از هر چه نهی نماید میپرهیزیم و او را به همان طور که دستور داده میپرستیم وقتی ما را به یک صورت
معینی فرمان دهد از دستور او تجاوز نمیکنیم و به صورت دیگري که دستور نداده انجام نمیدهیم چون ما وارد نیستیم شاید همان
طوري که فرموده دوست دارد و با وضع دیگري نپسندد و ما را نهی نموده از اینکه در مقابلش بایستیم چون دستور داده توجه به
جانب کعبه کنیم اطاعت میکنیم و در شهرهاي دیگر نیز امر کرده به همان جهت متوجه بشویم باز مطیع او هستیم و از فرمان او
ذرهاي سرپیچی نمیکنیم خداوند که امر کرد براي آدم سجده کنند دستور نداده مجسمه او را که غیر آدم است سجده کنیم نباید
شما این دو را با هم قیاس کنید از کجا میدانید شاید این کار را نپسندد چون دستوري در این مورد نداده.
اگر شخصی به شما اجازه دهد در فلان روز معین وارد خانهاش بشوید آیا جایز است بعد از آن روز هر وقت خواستید بدون اجازه
وارد خانه او شوید یا داخل خانه دیگرش بشوید بدون اجازه، یا شخصی یکی از جامههاي خود یا یک غلامش را یا یکی از مالهاي
سواریش را به شما ببخشد میتوانید شما به جاي آن جامه معین یا غلام مشخص و یا مال سواري معین دیگري را انتخاب کنید
گفتند نه زیرا اجازه دیگري را به ما نداده.
فرمود حالا بگوئید آیا خداوند شایستهتر است که در ملک او بدون اجازهاش تصرف نکنید یا مردم گفتند خدا شایستهتر است که
بدون اجازه در ملکش تصرف نکنیم. فرمود پس چرا شما میکنید چه وقت به شما دستور داده این مجسمهها را بپرستید دیگر چیزي
نگفتند و مهلت خواستند. حضرت صادق (ع) فرمود قسم به پروردگاري که محمد مصطفی را به نبوت برانگیخت پس از سه روز
تمام آنها که بیست و پنج نفر بودند از هر مذهبی پنج نفر خدمت پیامبر اکرم آمده اسلام آوردند گفتند استدلال محکمتر از
استدلال تو ندیدیم گواهی میدهیم که تو پیامبر خدائی ...
پیامبر اکرم استدلال بر نبوت خویش مینماید: 2- تفسیر امام حسن (ع)- از امام عسکري (ع) نقل میکند که به پدرم حضرت امام
علی النقی علیه السلام عرض کردم آیا پیامبر اکرم با یهودان و مخالفین وقتی بر او اعتراض میکردند مناظره هم کرده؟ فرمود آري
چندین مرتبه. از آن جمله این آیه است که
ص: 267
صفحه 165 از 211
خداوند از قول آنها نقل میکند:
و این آیه دیگر: «1» وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعامَ وَ یَمْشِی فِی الْأَسْواقِ لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مَلَکٌ تا رَجُلًا مَسْحُوراً
و آیه دیگر: وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ یَنْبُوعاً تا کِتاباً نَقْرَؤُهُ «2» لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلی رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ
.«3»
بالاخره در آخر این قسمت گفتند اگر تو پیامبري مانند موسی آسمان را بر سر ما فرود آور در صورتی که پیامبر باشی باید
صاعقهاي از آسمان ما را فرا گیرد چون درخواست ما از تقاضاي قوم موسی بزرگتر و شدیدتر است (آنها میگفتند ما میخواهیم با
چشم خدا را ببینیم).
پدرم فرمود: این جریانها موقعی اتفاق افتاد که پیامبر اکرم کنار خانه کعبه روزي با اصحاب خود نشسته بود و براي آنها آیات قرآن
و دستورات پروردگار را میخواند. در این موقع گروهی از سران قریش از قبیل: ولید بن مغیره مخزومی و ابو البختري پسر هشام و
ابو جهل و عاص بن وائل سهمی و عبد الله بن ابی امیه مخزومی و گروهی از پیروان آنها اجتماع نمودند و با هم به گفتگو پرداختند.
میگفتند کار محمد بالا گرفته و موقعیت پیدا کرده باید او را سرکوب نمود و ساکت کرد و با او به بحث و مناظره پرداخت و
سرزنش کرد تا ادعایش باطل شود و موقعیت و مقامش پیش پیروان و هوادارانش پائین بیاید شاید بدین وسیله دست از گمراهی
بردارند و این سرکشی و طغیان را فرو گذارند اگر دست برداشتند چه بهتر و گر نه با شمشیر بران با آنها مقابله خواهیم کرد.
ابو جهل گفت: چه کسی حاضر به بحث و مناظره با اوست؟ عبد الله بن ابی امیه مخزومی جواب داد من. مگر مرا همطراز و
همدوش با او نمیدانید؟
ابو جهل پاسخ داد چرا.
تمام آنها پیش پیامبر آمدند ابتدا، عبد الله بن ابی امیه مخزومی شروع به سخن کرده گفت:
یا محمد. ادعاي بزرگی کردهاي و سخن دشوار میگوئی خود را پیامبر خدا میدانی با اینکه
ص: 268
شایسته نیست خداوند و آفریننده جهان مانند تو را سفیر و پیامبر خود قرار دهد. یک انسان که مانند ما میخورد و میآشامد و در
کوچه و بازار راه میرود یک مطالعه در باره فرمانروایان روم و پادشاهان ایران بکن. اگر بخواهند پیکی بفرستند قطعا شخصی را
انتخاب میکنند که موقعیتی داشته باشد و داراي ثروت باشد. قصرهاي بلند و باغهاي زیبا و غلام و کنیز فراوان.
خداوند از تمام این فرمانروایان بزرگتر و با قدرتتر است اینها همه بنده اویند.
از آن گذشته اگر تو پیامبر میبودي به همراهت فرشتهاي میفرستاد تا تو را تصدیق نماید و ما او را میدیدیم اگر خداوند تصمیم
داشت براي ما پیامبري بفرستد حتما فرشته و ملکی را میفرستاد نه یک آدم مثل خودمان. تو مردي هستی که جنزدهاي و عقل
خویش را از دست دادهاي نه پیامبر و سفیر خدا.
پیامبر اکرم فرمود: دیگر اعتراضی نداري گفت چرا. اگر خداوند میخواست پیامبري بفرستد شخصی را باید میفرستاد که از نظر
مالی و شخصیت از همه ما برتر باشد چرا این قرآنی که مدعی هستی خدا بر تو نازل کرده بر یکی از دو شخصیت برجسته عرب در
مکه، ولید بن مغیره و در طائف، عروة بن مسعود ثقفی نازل نکرد.
باز، پیامبر اکرم فرمود دیگر حرفی نداري؟ گفت چرا هرگز ایمان به تو نخواهیم آورد، مگر از زمین مکه چشمه ساري برآوري.
چون اینجا سرزمین سخت و خشک و کوهستانی است زمین آن را پر خاك و قابل شخم و کشت کنی و نهرها و جویبار در آن
بوجود آوري، ما احتیاج به چنین چیزها داریم. یا لا اقل خودت باغی داشته باشی پر از انگور و خرما خود بخوري و به ما نیز بدهی.
از میان باغ و بین درختان خرما و انگور نهرها و جویبارها جاري باشد. یا بالاخره آسمان را بر سر ما فرود آري چنانچه مدعی هستی
صفحه 166 از 211
.«1» زیرا میگوئی در قرآن خود: وَ إِنْ یَرَوْا کِسْفاً مِنَ السَّماءِ ساقِطاً یَقُولُوا سَحابٌ مَرْکُومٌ
اگر پارهاي از آسمان را ببینند که بر سر آنها فرو میبارد میگویند چیزي نیست اینها ابرهاي بر هم انباشته است. تو این کار را بکن
شاید ما هم همین حرف را بزنیم.
ص: 269
یا خدا و ملائکه را پیش ما بیاوري بطوري که در مقابل و روبروي ما باشند. و یا انباري از جواهر و طلا و نقره داشته باشی به ما
بدهی تا بینیاز و ثروتمند شویم شاید چنانچه خود میگوئی سر به طغیان و سرکشی برداریم زیرا در قرآن خود میگوئی کَلَّا إِنَّ
.«1» الْإِنْسانَ لَیَطْغی أَنْ رَآهُ اسْتَغْنی
نه چنین است. انسان سرکشی آغاز میکند وقتی خود را بینیاز ببیند.
باز دنباله سخن خود را چنین ادامه داد: یا به آسمان برآئی تازه ما ایمان به تو نخواهیم آورد براي این بالا رفتن به آسمان، مگر
نامهاي بیاوري از جانب خداوند که مضمونش این باشد اي عبد الله بن امیه مخزومی با همراهان خود ایمان به محمد بن عبد الله بن
عبد المطلب بیاورید او پیامبر من است گفتارش را بپذیرید که من او را فرستادهام تازه بعد از تمام این کارها که انجام دهی. اطمینان
ندارم که باز ایمان خواهم آورد به تو یا خیر.
اگر ما را به آسمان بالا ببري و تمام دربهاي آسمانها را بروي ما بگشائی و ما را وارد آنها بنمائی ما میگوئیم چشمبندي کردهاي
و این یک نوع سحر است.
پیامبر اکرم فرمود: آیا حرف دیگري هم داري گفت: یا محمد آنچه بر تو اعتراض نمودم کافی نبود دیگر چیزي باقی نمانده حالا تو
هر جوابی داري واضح و آشکار بیان کن اگر واقعا میتوانی تقاضاهاي ما را برآور و براي ما استدلال نما در صورتی که دلیلی
داري؟
پیامبر اکرم فرمود: خدایا تو هر صدائی را میشنوي و از هر چیز اطلاع داري، سخن این بندگان خود را شنیدي خداوند این آیه بر
پیامبر نازل نمود:
وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعامَ تا رَجُلًا مَسْحُوراً سپس میفرماید:
انْظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلًا ببین چگونه برایت مثال میزنند گمراهند هرگز براه نخواهند آمد.
.«2» سپس میفرماید: تَبارَكَ الَّذِي إِنْ شاءَ جَعَلَ لَکَ خَیْراً مِنْ ذلِکَ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ یَجْعَلْ لَکَ قُصُوراً
ص: 270
و این آیه دیگر را نیز در همین مورد نازل فرمود: فَلَعَلَّکَ تارِكٌ بَعْضَ ما یُوحی إِلَیْکَ وَ ضائِقٌ بِهِ صَ دْرُكَ أَنْ یَقُولُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ
.«1» کَنْزٌ أَوْ جاءَ مَعَهُ، مَلَکٌ، إِنَّما أَنْتَ نَذِیرٌ وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ
شاید ترك میکنی برخی از آنچه به تو وحی میشود، و دلگیر میگردي از اینکه میگویند چرا برایش گنجی نفرستادهاند یا
فرشتهاي با او نیامده. تو یک پیامبر و نذیر هستی خداوند عهدهدار تمام چیزها است. این آیه دیگر را نیز نازل نمود: وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ
عَلَیْهِ مَلَکٌ وَ لَوْ أَنْزَلْنا مَلَکاً لَقُضِیَ الْأَمْرُ تا وَ لَلَبَسْنا عَلَیْهِمْ ما یَلْبِسُونَ.
پیامبر فرمود: اینک توجه کن اي بنده خدا، آنچه اعتراض کردي من هم غذا میخورم مثل شما و مدعی شدي که به همین دلیل
شایسته پیامبري نیستم. این کار مربوط به خدا است.
هر کار بخواهد انجام میدهد و هر تصمیمی بخواهد میگیرد. در کارهاي او نمیتوان خورده گرفت به تو و به هیچ کس نمیرسد
که چون و چرا کنند.
مگر نمیبینی خدا گروهی را فقیر و برخی را غنی و بعضی را عزیز و برخی را ذلیل و عدهاي را سالم و صحیح و برخی را مریض و
صفحه 167 از 211
بعضی را شریف و برخی را وضیع کرده، همه آنها غذا میخورند فقرا نمیتوانند بگویند چرا ما ضعیف و ناتوانشدهایم و آنها سالم
و توانا و ذلیلان بگویند چرا ما ذلیل و آنها عزیز شدهاند، و نه زشت صورتان بگویند چرا ما زشت و آنها را زیبا کردهاي.
اگر چنین حرفی بزنند بر خدا اعتراض نموده و در مقابل او ایستادگی کردهاند و کافر به او خواهند بود خداوند در جواب آنها
خواهد گفت من فرمانروائی هستم که پستی و بلندي و ثروت و فقر و عزت ذلت و صحت و بیماري در اختیار من است. شما بنده
منید و جز تسلیم در مقابل من و اطاعت فرمانم کاري ندارید. اگر تسلیم شدید بندگان مؤمنید و اگر امتناع ورزیدید کافر به من
هستید و گرفتار عقاب و کیفر من خواهید شد.
بعد خداوند این آیه را بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نازل کرد:
ص: 271
قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحی إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ*. بگو من هم انسانی مثل شما هستم غذا میخورم و در بشریت همانند شمایم
جز اینکه خداوند مرا به پیامبري برگزیده چنانچه بعضی را ثروتمند و برخی را تندرست و یکی را جمال میدهد و به بعض دیگر
نمیدهد نباید انکار نبوت مرا نیز بکنید. چون به شما این امتیاز را نبخشیده.
اما آنچه گفتی که پادشاه روم و فرمانرواي ایران پیک و فرستادهي خود را از ثروتمندان که داراي قصرها و خانهها و باغها و غلام و
کنیزها هستند، انتخاب میکنند و خدا از همه آنها برتر است چون اینها بنده اویند.
باید بدانی که اختیار در دست خدا است به دستور و عقیده و نظر تو عمل نمیکند و نه به آنچه تو صلاح بدانی بلکه هر چه او خود
صلاح بداند و تصمیم بگیرد انجام میدهد و در کارهایش جاي هیچ اعتراضی نیست.
خداوند پیامبرانش را فرستاد تا مردم را به دین متمایل کنند متوجه خدا نمایند و تمام شبانهروز خود را در راه پرورش افکار با
زحمت و مشقت از هیچ خدمتی فروگذاري ننمایند.
اگر داراي قصرها باشد که درون آنها جاي بگیرد و خدمتکاران، مردم را از رسیدن به خدمت او باز دارند مگر نه اینست که رسالت
از بین میرود و کارها به کندي میگذرد. مگر تو خود نمیبینی وقتی پادشاهان در پشت پردههاي قصرها جاي میگیرند چگونه
فساد و کارهاي زشت شیوع پیدا میکند دور از دید آنها و اطلاعی هم حاصل نمینمایند.
فرمود اي بنده خدا مرا بدون ثروت خداوند برانگیخت تا به شما قدرت و نیروي خویش را بشناساند و بدانید که او یاور من است و
شما قدرت کشتن او را ندارید و نمیتوانید جلوي گسترش دین او را بگیرید، این خود مطلبی است آشکار از نیروي خدا و ضعف و
ناتوانی شما.
به زودي مرا بر شما پیروز خواهد کرد. شما را میکشم و اسیر مینمایم. مرا بر شهر و دیار شما مسلط خواهد کرد و مؤمنین
فرمانرواي این دیار میشوند و شما و دوستانتان را قدرت مقابله نیست.
اما آنچه گفتی که اگر پیامبر میبودم با من فرشتهاي بود که شما او را مشاهده میکردید
ص: 272
و او مرا تصدیق مینمود و گفتی اگر خدا بخواهد براي ما پیامبري بفرستد از ملائکه میفرستد نه بشري مانند ما، باید بدانی که
ملک و فرشته را شما نمیتوانید با حواس خود درك کنید چون او از جنس این هوا است و متمثل و آشکار نیست. اگر او را
مشاهده نمائید به این طور که قدرت دید شما را بیافزایند خواهید گفت این فرشته نیست او هم بشري است.
چون در صورت ظهور و آشکار شدن به شکل انسان خواهد بود که شما به آن مانوس هستید تا سخنش را بفهمید و منظورش را
درك کنید. از کجا میتوانید درستی ادعاي فرشته را درك کنید.
خداوند از میان انسانها پیامبران را برانگیخت و در اختیارشان معجزاتی را گذاشت که شما خود مییابید کسی نمیتواند مانند آن را
صفحه 168 از 211
بیاورد همین عاجز بودن مردم از آوردن مانند آن معجزات، گواهی است از جانب خدا، بر صدق ادعاي انبیاء.
اگر به صورت فرشته و ملک بفرستد و این معجزات را نیز در اختیار آنها قرار بدهد که سایر فرشتگان نمیتوانند چنین کارهائی را
بکنند تا کار او براي شما معجزه باشد. مگر با چشم خود نمیبینید که پریدن پرنده برایش اعجازي نیست، زیرا بسیاري هستند از این
جنس که میپرند اگر یک آدم مثل پرندهها پرید این کار معجزه است. خداوند کار را بر شما آسان نموده و به آسانی بر شما
حجت تمام میشود اما خودتان راه دشواري را میپذیرید که حجت و دلیلی هم در آن نیست.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود اما این که گفتی من جن زده و دیوانهام چگونه چنین چیزي ممکن است با اینکه کاملا
تشخیص میدهید که من داراي تمیز و تشخیص هستم و عقلی بالاتر از شما دارم. آیا از کودکی تا چهل سالگی شما سابقهاي از من
دارید که شاهد عیب و عاري باشد یا گمراهی و یا دروغ و خیانتی کرده باشم و خطائی و در گفتار و کردار و عقیدهي من سر زده
باشد. ممکن است یک نفر خود را در طول چنین زمانی به نیروي خویش نگه دارد یا به نیرو و قدرت پروردگار است؟ به همین
مطلب خداوند در این آیه اشاره مینماید: انْظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلًا*.
نمیتوانند سابقهاي براي تو اثبات کنند با دلیل جز ادعاهاي باطلی که براي تو ابطال آن ادعاها بسیار ساده است.
ص: 273
سپس فرمود: اما سخن تو که چرا این قرآن بر یکی از دو شخصیت مکه و طائف ولید بن مغیرة و عروة بن مسعود ثقفی نازل نشد.
باید بدانی که خداوند براي ثروت دنیا ارزشی قائل نیست مثل شما و برایش ثروت دنیا ارزش آفرین نیست چنانچه در نزد شما
هست.
اگر دنیا در نزد خداوند به اندازه پر مگسی ارزش میداشت به کافر و مخالف خود شربت آبی نمیداد.
تقسیمکننده رحمت خدا تو نیستی. اوست که رحمت خود را به هر کس از بندگانش بخواهد میبخشد هرگز خداوند از کسی
بواسطه موقعیت و ثروتی که دارد نمیترسد آن طور که تو میترسی تا به او مقام نبوت را بواسطه این ترس ببخشد. و نه طمع در
مال و موقعیت شخصی دارد چنانچه تو داري که بواسطه این طمع او را به نبوت برانگیزد و نه کسی را از روي هوي و هوس دوست
میدارد مانند تو، تا موجب شود کسی را که شایسته نیست مزیت و برتري بخشد او از روي عدالت رفتار میکند. هرگز عالیترین
مزیت دینی را نمیبخشد مگر به کسی که در طاعت و بندگی و فرمانبرداري از همه برتر و شایستهتر باشد و نه کسی را مؤخر
میدارد در مراتب دینی مگر اینکه نافرمانتر باشد.
وقتی چنین بود دیگر توجهی به مال و موقعیت ندارد تازه این مال و موقعیت از فضل و لطف خود اوست هیچ یک از بندگان از او
طلبی ندارند تا گفته شود حالا که به او مال و موقعیت بخشیدي باید نبوت هم بدهی. چون هیچ کس نمیتواند خداوند را مجبور به
خواست خود نماید و نه اینکه ملزم نماید او را به بخشیدن چیزي چون قبلا چیزي را بخشیده حالا نیز باید ببخشد مگر مشاهده
نمیکنی چگونه شخصی را غنی میکند اما صورتی زشت میدهد باز یکی را فقیر مینماید با صورتی زیبا و یا شخصی را شرافت
میدهد با فقر و به دیگري ثروت میدهد اما با پستی و خست. این ثروتمند نمیتواند بگوید خدایا چرا به توانگري و ثروتم جمال و
زیبائی فلانی را نیفزودي و نه شخص پست میتواند بگوید چرا شرافت و شخصیت فلانی را به من ندادي فرمان از خدا است به هر
کس هر طور بخواهد میدهد کارهایش از روي صلاح اندیشی است و تمام این کارها صحیح و درست است.
این آیه از قرآن همین مطلب را گوشزد میکند:
وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلی رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ خداوند میفرماید:
أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ آنها رحمت پروردگارت را تقسیم میکنند.
ص: 274
صفحه 169 از 211
نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا.
ما تقسیم کردهایم گذران زندگی را بین آنها بعضی را محتاج و نیازمند بعضی دیگر یکی احتیاج به مال دیگري دارد و دیگري
احتیاج به متاع و یا کار او بزرگترین پادشاهان و ثروتمندترین ثروتمندان را میبینی به نوعی احتیاج دارند به فقیرترین اشخاص یا
یک متاعی دارد که در نزد او نیست و یا از او کاري بر میآید که پادشاه را قدرت انجام آن کار نیست مگر بوسیله همان شخص و
یا داراي اطلاعاتی است که او احتیاج دارد این مطلب را از همان فقیر استفاده کند، آن فقیر نیز نیازمند ثروت و مال آن پادشاه و
ثروتمند است و پادشاه نیز محتاج علم یا نظر و شناخت آن فقیر است.
پادشاه نمیتواند بگوید چرا به قدرت و امکان مالی من علم این فقیر را نیفزودي و فقیر نیز نمیگوید چرا به این علم و درایت من
مال فلان ثروتمند را نیفزودي سپس خداوند میفرماید:
.«1» وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیا
بعد خداوند میفرماید اي محمد وَ رَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ رحمت پروردگارت بهتر است از آنچه اینها بر هم انباشته
میکنند.
آنگاه فرمود: اما سخن تو که گفتی ایمان نمیآورم مگر اینکه از زمین چشمهساري خارج کنی تا آخر حرفهایت، تو با این سخنان
خود مطالبی را از محمد رسول خدا صلی الله علیه و آله خواستهاي که بعضی از آنها در صورت انجام دلیلی بر نبوت نیست و مقام
پیامبر بالاتر از آن است که تحت تاثیر نادانی نادانان قرار گیرد و احتیاج و استدلال نماید به چیزي که دلیل نیست.
بعضی دیگر در صورت انجام، موجب هلاك تو میشود با اینکه احتیاج و استدلال با دلیل و برهان براي راهنمائی مردم و ایمان آنها
است نه براي کشتن و نابود کردن ایشان.
تو نابودي خود را میخواهی خداوند مهربانتر از اینست به بندگان خود و مصالح ایشان
ص: 275
را بهتر میداند که آنها را از بین ببرد طبق خواسته تو.
بعضی از خواستههاي تو محال و امکان ندارد. پیامبر خدا تو را آشنا میکند و بهانههایت را از بین میبرد و راه را بر مخالفت تو
میبندد و با استدلال تو را مجبور به تصدیق نبوتش مینماید تا چارهاي از قبول آن نداشته باشی.
بعضی دیگر از خواستههایت دلیل که دشمنی میورزي و عناد و تمرد داري و دلیل و برهان نمیپذیري کسی که چنین باشد معالجه
او بوسیله عذاب خدا است که او را در جهنم یا بوسیله شمشیر دوستان خود معذب نماید.
اینکه گفتی ایمان نمیآورم، مگر چشمهساري جاري کنی در مکه چون سرزمین سنگلاخ و کوهستانی است و این سرزمین را به
جاي سنگ انباشته از خاك کنی و نهرها در آن جاري سازي چون ما نیازمند به چنین چیزها هستیم.
تو چنین درخواستی میکنی با اینکه نسبت به دلائل خدا جاهلی، بگو ببینم اگر چنین کاري انجام دهم با همین کار، من پیامبر
میشوم؟ گفت نه مگر طائف که خود در آنجا چندین باغ داري زمینهاي سنگلاخ نداشته که تو خود آنها را آباد کردهاي و زیر
کشت آوردهاي و جوي در آن جاري کردهاي. جواب داد چرا فرمود آیا غیر تو دیگران نیز چنین کارهائی نکردهاند جواب داد چرا.
فرمود: تو و آنها با چنین کاري پیامبر شدهاید؟ جواب داد نه. فرمود اگر این کار را من هم انجام بدهم دلیل بر نبوتم نمیشود. آن
سخن تو مثل اینست که بگوئی: من به تو ایمان نمیآورم مگر از جاي حرکت کنی و روي زمین راه بروي مثل مردم یا بگوئی مگر
غذا بخوري مانند مردم.
اما این سخن تو که گفتی یا داراي باغی باشی از خرما و انگور که خود بخوري و به ما نیز بدهی داراي جویها و نهرهاي جاري
باشد. مگر تو و دوستانت باغهاي خرما و انگور در طائف ندارید میخورید و به دوستان نیز میدهید و جویها در میان درختان
صفحه 170 از 211
جاري است با داشتن چنین چیزي پیامبر میشوید؟ گفت نه.
فرمود: پس چرا چیزهائی درخواست میکنید از پیامبر که در صورت انجام دلیل بر صدق گفتارش نمیشود اگر خواسته شما را
بپذیرد تازه دلیل بر کذب اوست چون استدلال
ص: 276
به چیزي نموده که دلیل نیست و مردم را در راه اندیشه و دین فریفته است پیامبر مقامش بالاتر و بزرگتر از چنین کارها است.
بعد فرمود: اما سخن تو که گفتی آسمان بر سر ما سنگ ببارد چون در این آیه تصریح شده است:
وَ إِنْ یَرَوْا کِسْفاً مِنَ السَّماءِ ساقِطاً یَقُولُوا سَحابٌ مَرْکُومٌ با فرو ریخت آسمان نابود میشوید و میمیرید، تو با این تقاضا میخواهی
که پیامبر سبب هلاك و نابودیت شود او مهربانتر از این حرفها است. تو را نمیکشد ولی دلیل و برهان برایت میآورد، تا حجت بر
تو تمام شود استدلال خدا براي اثبات نبوت پیامبر بستگی به درخواست مردم ندارد چون آنها نادانند و چیزي را میخواهند که
صلاحشان نیست و انجام آن موجب تباهی است گاهی نیز درخواستهاي متضاد دارند که انجام همه آنها محال است. خداوند طبیب
و راهنماي شما است هرگز برنامهاي که مستلزم محال باشد به اجرا نمیگذارد.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: هیچ دیدهاي طبیبی به دلخواه مریض دوا بدهد؟
آنچه براي مریض صلاح باشد انجام میدهد. چه او بخواهد یا نخواهد. شما مریض هستید و خداوند طبیب شما است اگر دوایش را
پذیرفتید شفا میدهد شما را و اگر تمرد جستید بیمارتان میکند.
از اینها گذشته تو هیچ دیدهاي کسی بر دیگري ادعاي حقی بنماید حاکم و قاضی از او دلیلی به دلخواه و نظر مدعی علیه بخواهد
(یعنی کسی که مثلا بدهکار است بگوید اگر فلان دلیل را آورد من حقش را قبول میکنم).
اگر چنین کاري صحیح باشد ادعا و حق هیچ کس ثابت نخواهد شد و بین مظلوم و ظالم و راستگو و دروغگو فرقی نخواهد بود.
سپس فرمود: این سخن تو که گفتی یا خدا را با ملائکه جلو ما حاضر کنی بطوري که آنها را مشاهده کنیم این درخواست تو محال
است جاي هیچ شک و شبههاي نیست. خداوند کریم مانند آفریدهها نیست که بیاید و برود و حرکت کند و روبروي چیزي بایستد
که او را بیاورند این محال است. چنین چیزي از صفات بتهاي ضعیف و ناقص است که نمیشنوند و نمیبینند و درك ندارند و
براي شما و دیگري ذرهاي سود ندارند.
ص: 277
مگر تو خودت در طائف باغ و بستان نداري، و در مکه نیز داراي زمین نیستی که نمایندگان و مامورینت کارهاي آنها را انجام
میدهند پاسخ داد چرا.
فرمود: تمام کارهاي کشاورزي و باغداري خود به چشم مشاهده میکنی یا نمایندگانت واسطه بین تو و کارگران هستند.
گفت: نمایندگان واسطه هستند. آیا صحیح است کارگران و خریداران به نمایندگان تو بگویند ما شما را در این وساطت و
ماموریت قبول نداریم مگر این که عبد الله بن امیه مخزومی را بیاورید آنچه شما ادعا میکنید خودمان از او بشنویم. تو اجازه
میدهی چنین چیزي را بخواهند و آیا جایز است از نظر تو این کار.
گفت: نه.
فرمود: به نظر تو مامورین و نمایندگان تو چه باید انجام دهند؟ مگر نه اینست که باید علامت و نشانه صحیحی از جانب تو بیاورند
که شاهد ادعاي ایشان باشد تا آنها تصدیق نمایند؟
گفت: چرا؟
حالا بگو ببینم اگر نماینده تو پس از شنیدن چنین درخواستی بیاید پیش تو و بگوید حرکت کن برویم پیش این معاملهگران و
صفحه 171 از 211
کارگران آنها گفتهاند باید خودت بیائی پیش آنها مگر چنین کاري مخالف نظر تو نیست به آن نماینده نمیگوئی تو نماینده هستی
نه صلاح اندیش و دستور دهنده.
گفت: همین طور است؟
فرمود: پس چرا آنچه در مورد نمایندگان خویش تجویز نمیکنی از پیامبر خدا درخواست مینمایی و او را پیش خدا شرمنده
میکنی که به او امر کند و نهی نماید؟ چنین کاري را نسبت به نمایندگان خود تجویز نمیکنی و نه راجع به کارگران و خریداران
این دلیلی قاطع است براي ابطال تمام این خواستههاي تو.
اما این گفتهات که یا خانهاي از طلا داشته باشی مگر نشنیدهاي که عزیز مصر خزینههائی از طلا داشت آیا با داشتن این خزینههاي
طلا پیامبر میشد؟
جواب داد: نه.
ص: 278
فرمود: پس اگر محمد نیز خانههاي پر از طلا میداشت موجب نبوتش نمیشد. هرگز محمد از نادانی تو استفاده نمیکند براي
آوردن دلیل.
اما این سخن تو که به آسمان بالا روي. باز اضافه کردي که این بالا رفتن به آسمان سبب ایمان آوردن به تو نمیشود مگر اینکه
فرود آئی و نامهاي بیاوري از جانب خدا آن نامه را بخوانیم.
وقتی خود اعتراف میکنی ایمان نمیآوري بواسطه بالا رفتن به آسمان پائین آمدن از آسمان نیز همین حکم را خواهد داشت.
بعد گفتی مگر اینکه فرود آئی و نامهاي بیاوري آن را بخوانیم باز هم نمیدانم ایمان خواهم آورد یا نه. تو خود اعتراف میکنی که
عناد و دشمنی داري در مورد حجت خدا.
بیماري تو را دوائی نیست مگر بوسیله دوستان خدا ادب گردي و یا به شرارههاي جهنم سپرده شوي. خداوند بر من علم و اطلاعی
جامع عنایت کرده که تمام خواستههاي تو را باطل مینمایم.
خداوند فرموده: بگو اي محمد، سُبْحانَ رَبِّی هَلْ کُنْتُ إِلَّا بَشَراً رَسُولًا مگر من جز انسانی پیامبر هستم.
هرگز خداوند کارها را طبق خواسته و نظر نادانان انجام نخواهد داد. چه جایز باشد و چه غیر جایز، مگر من جز انسانی پیامبرم و مرا
الزامی نیست، بغیر آن دلائلی که خدا در اختیارم گذاشته. هرگز به من نمیرسد که به خدا امر و نهی کنم و نه برایش صلاحدید
نمایم در این صورت مانند آن پیکی هستم که پادشاهی او را پیش دشمنان خود بفرستد پیک به پادشاه بگوید باید آنچه دشمنان
مایلند انجام دهی.
ابو جهل گفت یک چیز باقی ماند: مگر تو خود نمیگوئی که قوم موسی بوسیله صاعقه آسمانی سوختند چون تقاضاي آشکار
دیدن خدا را کردند؟
فرمود: صحیح است.
ابو جهل گفت: اگر تو نیز پیامبرش باشی باید همه ما بسوزیم، زیرا ما درخواستمان دشوارتر از درخواست قوم موسی است چون
آنها بنا به ادعاي شما میگفتند خدا را به ما آشکارا نشان بده. ما میگوئیم به تو ایمان نمیآوریم مگر خداوند و ملائکه را براي ما
ص: 279
حاضر کنی که با چشم ایشان را ببینیم.
پیامبر اکرم فرمود: ابا جهل، مگر داستان ابراهیم خلیل را نشنیدهاي؟ وقتی خداوند او را به ملکوت آسمانها بلند کرد که این آیه
شاهد آن است:
صفحه 172 از 211
وَ کَ ذلِکَ نُرِي إِبْراهِیمَ مَلَکُ وتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ. دید چشم او قوي شد بطوري که زمین و آنچه بر روي
زمین بود چه پنهان و چه آشکارا میدید. در همین موقع مشاهده کرد زن و مردي مشغول عمل منافی عفتند. از دیدن چنین جریانی
آنها را نفرین کرد که هلاك شوند. هر دو مردند. بعد باز دو نفر دیگر را مشاهده کرد بر آن دو نیز نفرین نمود، آن دو هم مردند.
براي مرتبه سوم دو نفر دیگر را به این کار مشغول دید تا خواست نفرین کند، خداوند به او وحی نمود: ابراهیم از نفرین خودداري
کن نسبت به زن و مرد بندهي من، من بخشنده و مهربانم و جبار و حلیم هستم مرا گناه بندگانم زیان نمیرساند همان طور که
اطاعت و بندگی آنها نیز سودي نمیبخشد هرگز با آنها معامله قهرآمیز نمیکنم مثل تو، از نفرین نسبت به زن و مرد بندگانم
خودداري کن، تو یک بندهاي هستی که باید بندگانم را بترسانی. مرا در ملک شریکی نیست و نه مراقب و فرمانروائی دارم.
بندگان من نسبت به من در یکی از سه حالت هستند:
-1 یا توبه میکنند و من توبه آنها را میپذیرم و گناهشان را میبخشم و کار زشت آنها را میپوشانم.
-2 یا آنها را عذاب نمیکنم چون میدانم از نژاد ایشان فرزندانی مؤمن بوجود خواهد آمد، نسبت به پدر و مادر کافر آنها مدارا
میکنم و عذاب نمینمایم تا آن فرزند مؤمن متولد شود، وقتی متولد شد گرفتار عذاب و بلاي من میشوند.
-3 اگر نه جزء دسته اول و نه دسته دوم باشند آن کیفري که براي آنها آماده کردهام شدیدتر از نفرینی است که تو میکنی، زیرا
عذاب و کیفر من براي بندگان مناسب کبریا و جلال من است.
اینک ابراهیم، مرا با بندگانم واگذار من به آنها از تو مهربانترم، مرا با آنها واگذار چون من جبار و حلیم و حکیم هستم با علم خود
تدبیر امور آنها را مینمایم و قضا و قدر خویش
ص: 280
را در میان ایشان اجرا میکنم.
سپس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: ابا جهل، خداوند عذاب را از تو رفع نموده براي اینکه میداند به زودي از نژاد تو
فرزندي پاك بوجود خواهد آمد. همان فرزندت عکرمه او فرمانرواي مسلمانان خواهد شد که از شخصیتهاي برجسته است در نزد
خدا تا وقتی که مطیع خدا باشد. اگر این جریان نبود عذاب بر تو و سایر قریش نازل میشد بواسطه این درخواستی که کردند ولی
خداوند میداند گروهی از ایشان به پیامبرش ایمان میآورند و سعادتمند میشوند. خداوند جلو این سعادت را از آنها نمیگیرد و
از ایشان دریغ نمیدارد یا از او مؤمنی متولد میشود که پدرش را مهلت میدهند تا فرزندش به سعادت برسد.
اگر این مطلب نبود عذاب بر همه آنها نازل میشد. به آسمان نگاه کن.
ابا جهل چشم گشود دید دربهاي آسمان باز است و آتش فرود میآید که بالاي سر آنها قرار دارد بطوري نزدیک شد که حرارت
آتش را احساس کردند. پیکر ابا جهل و گروه حاضر به لرزه افتاد، پیامبر اکرم فرمود: نترسید خداوند شما را از میان نمیبرد با این
آتش این عذاب را نازل کرد تا شما پند بگیرید از پشت آن گروه نورهائی خارج شد و به آسمان برآمد و در مقابل آنها قرار
گرفت و به آسمان برگشت چنانچه از آسمان آمده بود.
پیامبر اکرم فرمود: بعضی از این نورها همان نورهائی است که خداوند میداند بواسطه ایمان به من سعادتمند میشوند و بعض دیگر
نورهائی است از فرزندانی پاك که به برخی از شما مربوط است پدرانشان به من ایمان نمیآورند ولی آن فرزندان ایمان خواهند
آورد.
-3 تفسیر امام- شیخ مفید نقل میکند از سعید بن مینا از چند نفر از اصحاب که گروهی از قریش با پیامبر اکرم (ص) روبرو شدند
از جمله عتبۀ بن ربیعۀ و امیۀ بن خلف، ولید بن مغیرة و عاص بن سعید گفتند: یا محمد بیا ما خداي تو را عبادت میکنیم و تو نیز
خداي ما را عبادت کن، ما و تو هر دو شریک باشیم در این کار. اگر اعتقاد ما بر حق باشد تو هم از آن بهرهمندشدهاي و اگر
صفحه 173 از 211
معتقدات تو بر حق باشد ما نیز بهره خود را بردهایم. خداوند این سوره را نازل نمود:
قُلْ یا أَیُّهَا الْکافِرُونَ. لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ. وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ ...
بعد ابی بن خلف استخوان پوسیدهاي را با دست خود نرم کرده آن را به باد داد و گفت
ص: 281
آیا خیال میکنی پروردگارت این استخوانها را باز زنده خواهد کرد خداوند این آیه را نازل نمود وَ ضَ رَبَ لَنا مَثَلًا وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قالَ
مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ تا آخر سوره ...
-4 خرایج- روایت شده است که مرد عربی خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رسیده گفت من میخواهم چند سؤال از شما
بکنم خشمگین نشوي. فرمود هر چه میخواهی سؤال کن اگر خودم میدانستم براي تو خواهم گفت و گر نه از جبرئیل سؤال
خواهم کرد.
گفت برایم توضیح بدهید صلیعاء، قریعاء چیست و اولین خونی که بر زمین ریخت چه بود و بهترین بقعههاي روي زمین و بدترین
جایگاه در زمین کجاست. فرمود اي مرد عرب این چیزها را نشنیدهام اما جبرئیل که آمد از او میپرسم. جبرئیل نازل شد او نیز
گفت این نامهائی است که تا حالا نشنیدهام. به آسمان عروج نمود و بعد پائین آمده گفت به مرد عرب بگو صلیعاء سرزمینی است
که مردم میکارند ولی چیزي به عمل نمیآید اما قریعاء سرزمینی است که مردم میکارند بعضی جاها میروید ولی بعضی از
قسمتهاي آن نمیروید و به اندازه مخارج مردم محصول نمیدهد. بهترین بقعههاي زمین مساجد است و بدترین بقعهها بازارها است
که میدان جنب و جوش شیطان است و هر صبح رو به آنجا میآورد اولین خونی که بر زمین ریخت خون جفت حواء بود وقتی
قابیل از او متولد شد.
توضیح: جزري گفته است در حدیث علی (ع) (که مرد عربی از پیامبر اکرم (ص) پرسید صلیعاء و قریعاء چیست) صلیعاء مصغر
صلعاء است و آن زمینی است که چیزي در آن نمیروید و قریعاء زمینی است که خدا آن را لعنت کرد وقتی چیزي بروید یا در آن
کاشته شود حاشیه دو طرف زمین میروید ولی وسط آن چیزي نمیروید.
-5 تفسیر امام حسن عسکري علیه السلام- هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ یَأْتِیَهُمُ اللَّهُ فِی ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ وَ الْمَلائِکَۀُ وَ قُضِیَ الْأَمْرُ وَ إِلَی اللَّهِ تُرْجَعُ
الْأُمُورُ امام فرمود وقتی پیامبر اکرم (ص) بر کفار و مشرکین غلبه یافت با دلائل خود و عذر و بهانه آنها را با معجزات خویش رد
کرد بعضی از آنها از آوردن ایمان امتناع ورزیدند و تقاضاي انجام کارهاي باطلی را نمودند که در این آیه میفرماید وَ قالُوا لَنْ
نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ یَنْبُوعاً أَوْ تَکُونَ لَکَ
ص: 282
جَنَّۀٌ مِنْ نَخِیلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهارَ خِلالَها تَفْجِیراً، أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ کَما زَعَمْتَ عَلَیْنا کِسَ فاً أَوْ تَأْتِیَ بِاللَّهِ وَ الْمَلائِکَ ۀِ قَبِیلًا و بقیه
چیزهائی که در آیه ذکر شده است. خداوند میفرماید یا محمد آیا منتظرند بعد از این همه دلائلی که آوردیم و بهانههاي آنها را
که با معجزات قطع نمودیم إِلَّا أَنْ یَأْتِیَهُمُ اللَّهُ فِی ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ وَ الْمَلائِکَ ۀُ تا خداوند با گروهی از ملائکه در سایههائی از ابر بیاید
چنانچه از تو میخواستند که خداوند در این جهان براي آنها آشکار شود که درخواستی محال است و میگفتند ملائکه پیش ایشان
بیاید که ملائکه نخواهند آمد مگر زمانی که دیگر پرستش نباشد ستمکاران بواسطه ظلم خود نابود شوند اما فعلا هنگام تکلیف و
تعبد است نه وقتی که ملائکه براي هلاك کردن بیایند این درخواست را از روي نادانی میکنند وَ قُضِ یَ الْأَمْرُ آنها منتظر آمدن
ملائکه هستند وقتی ملائکه بیایند در آن موقع محکوم به فنا و هلاك هستند. وَ إِلَی اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ بازگشت به سوي خدا است که
او حکم خواهد کرد بر تبهکاران به عقاب و جایگاه عالی براي مردم متقی و پرهیزگار.
امام زین العابدین (ع) فرمود این کفار قانع نشدند به آن همه آیات و دلائل کافی که براي آنها آمد تا آنجا که گفته شده به آنها
صفحه 174 از 211
هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ یَأْتِیَهُمُ اللَّهُ یعنی وقتی قانع نشدند بوسیله دلیل واضح و آشکار آیا جز این انتظار دارند که خدا پیش آنها بیاید و
این محال است زیرا چنین توهمی بر خدا جایز نیست.
-6 کنز کراچکی- در حدیث آمده که گروهی خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمده گفتند مگر تو پیامبر نیستی؟ فرمود
چرا، گفتند مگر این قرآن کلام خدا نیست؟ فرمود چرا، گفتند اینک توضیح بده در مورد این آیه إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ
حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ وقتی آنها با خدایانشان داخل جهنم شوند گروهی حضرت مسیح را میپرستند تو میگوئی عیسی
مسیح هم در جهنم خواهد بود.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود خداوند قرآن را بر من به زبان عرب و حالت متعارف بین آنها در زبانشان در مورد بیشعوران
و باشعوران نازل نموده اگر شما عرب باشید خود متوجه میشوید در این آیه میفرماید إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ شما و آنچه میپرستید که
منظور بتها است و عیسی مسیح داخل آنها نیست (چون ما در مورد غیر ذوي العقول به کار برده میشود) و عیسی از ذوي العقول
است اگر گفته بود انکم و من تعبدون حضرت مسیح را نیز میگرفت. اعتراف به صحت فرموده پیامبر اکرم (ص) نمودند.
ص: 283
بخش دوم